به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، جوان نوشت؛ "آقايان و خانمها! اين چيزي كه در دستان من ميبينيد، يك ساعت است. من براساس حركت ثانيهشمارهاي اين ساعت پنج دقيقه زمان ميگيرم و در اين پنج دقيقه از خدا ميخواهم كه جان مرا بگيرد..." نفسهاي حاضران در سينه زنداني شد! چشمهاي نگران مؤمنان به وجود خدا منتظر پاسخ قاطع خداوند بود. - "آقايان و خانمها! پنج دقيقه تمام شد و من هنوز زندهام. پس خدايي..." اين ديالوگ در سكانس آغازين فيلم "برد" و از زبان نقش اول اين فيلم كه شخصيت "موسوليني" را بازي ميكند بيان ميشود. در اين سكانس، موسوليني هنوز به قدرت نرسيده و يك فعال سياسي است كه رهبري يك حزب كمونيستي را بر عهده دارد. "بنيتو موسوليني" رهبر فاشيست و ديكتاتور بزرگ ايتاليا را كمتر كسي است كه نشناسد. اين فيلم سينمايي، زندگي واقعي و مستند او را به تصوير ميكشد.در ادامه فيلم، دختر جواني به نام "آيدا دالسر" شيفته روحيات و شخصيت موسوليني ميشود، موسوليني هم طي برخوردي اتفاقي كه با اين دختر جوان دارد، خودش را شيفته و دلداده او نشان ميدهد. به مرور ارتباطات بسيار نزديكي بين آنها شكل ميگيرد. در اين گيرودار، موسوليني تصميم به انتشار يك روزنامه ميگيرد، اما به دليل مشكلات مالي نميتواند كاري انجام دهد. آيدا در حركتي فداكارانه وسايل منزلش را ميفروشد و پول آن را به موسوليني ميدهد تا روزنامهاش جان بگيرد. موسوليني از او خواستگاري ميكند و با قاطعيت ميگويد كه تا لحظه آخر كنار آيدا ميماند. در اين گيرودار، يك روز كه آيدا براي ملاقات موسوليني به دفتر كارش ميرود متوجه ميشود كه او زن و بچه دارد! موضوعي كه موسوليني آن را از آيدا پنهان نگه داشته بود. اما باز با اين حال،آيدا وجود همسر او را ميپذيرد و اعتراضي نميكند. آيدا از موسوليني صاحب يك فرزند ميشود، اما وقتي ماجرا را به او خبر ميدهد دركمال ناباوري با عدم پذيرش موسوليني روبهرو ميشود. موسوليني پلههاي كسب قدرت را يكي پس از ديگري پشت سر ميگذارد. آيدا به هر دري ميزند كه همسرش (موسوليني) او را طرد نكند. او كه از همه جا نااميد شده دست به افشاگري ميزند. موسوليني به قدرت ميرسد و اولين اقدامش دستگيري آيدا و پسر اوست. آيدا در بيمارستان رواني حبس ميشود و پسرش در زيرزمين كاخ موسوليني زنداني. آيدا دالسر در همان تيمارستان جان ميبازد و پسرش نيز كه در 20 سالگي به دستور موسوليني به بيمارستان روانپريشها منتقل شده بود در همانجا ميميرد، اين در حالي بود كه موسوليني در تمام سخنرانيهايش با هيجان و حرارت خاصي از "رعايت حقوق مردم و ديگران" دم ميزد! سكانس پاياني فيلم: موسوليني كه با هيتلر متحد شده بود در جنگ شكست خورد و از حكومت ساقط شد. مجسمه او را به زير كشيدند و با يك دستگاه پرس خرد كردند. همزمان با خرد شدن مجسمه موسوليني، ديالوگ او در سكانس نخست فيلم پخش شد:"آقايان و خانمها! پنج دقيقه تمام شد، خدايي در كار نيست". او فراموش كرده بود كه پنج دقيقه خدا با پنج دقيقه ما انسانها فرق دارد! اين نوشته عبرت آموز مقدمهاي بود براي ورود به يك ماجراي تلخ وطني. ماجرايي كه طي آن فردي كه همواره از "رعايت حقوق شهروندي"،"احترام به حقوق بشر"،"مدارا"، " تساهل و تسامح" و "پرهيز از پايمال كردن حق ديگران" دم ميزند چگونه خودش حق مسلم يك انسان را پايمال و از مسؤوليت دولتي خود سوءاستفاده كرده است. ماجرايي كه در جريان آن فردي كه همواره خود را يك اصلاحطلب و دموكرات معرفي ميكند، چگونه اصول مسلم اخلاقي و "حق الناس" را ناديده گرفته و با سوءاستفاده از موقعيت شغلي و اجتماعي خود، يك زن مسلمان و تحصيلكرده را سرگردان و بيپناه ميكند. اين ماجرا مربوط به عطاءالله مهاجراني، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي (!) و سخنگوي دولت آقاي خاتمي است كه در آن دوران به "زينت الوزرا" شهرت يافته بود. مهاجراني بعد از كنارهگيري از وزارت ارشاد به مركز گفتوگوي تمدنها رفت تا در آنجا دموكراسي و مردمسالاري و حقوق بشر را ترويج كند اما چندي نگذشت كه رسوايي هتك حيثيت چند زن مسلمان توسط او موجب خروجش از كشور شد. نكته قابل توجه اينجاست كه وقتي خبر اين وقايع منتشر شد، محسن كديور- كه مدام در دفاع از حقوق بشر سخن ميراند و خودرا يك انديشمند ديني ميداند- در جايگاه برادر خانم اين مقام دولتي به انتشاردهندگان خبر فجايع مهاجراني تاخت و آنان را متهم كرد كه به همسر خواهرش تهمت ناروا ميزنند!اكنون مهاجراني و كديور هر دو در خارج كشور به سر ميبرند و بعد از فتنه پس از انتخابات خود را ابوذرهاي ميرحسين موسوي ميخوانند كه حرفهاي او را در بيرون ايران صريحتر و شفافتر ميزنند. آنچه در پي ميآيد رنجنامه يكي از زنان مسلمان و تحصيلكردهاي است كه با فريب مهاجراني، زندگي و آبروي خانوادگياش در معرض تهديد قرار گرفت. البته هدف از انتشار اين رنجنامه به هيچ وجه سرك كشيدن در زندگي خصوصي اين افراد نيست، بلكه هدف روشن كردن اين واقعيت است كه در پس چهره ظاهر الصلاح برخي مدعيان دموكراسي و حقوق بشر، چه ديكتاتورهايي قرار دارد كه براي هوسراني خود، حاضر به پايمال كردن زندگي و حيثيت ديگران ميشوند.اين دادنامه را مرور ميكنيم و داوري را به عهده وجدان بيدار شما ميگذاريم: ________________________________________ به نام پروردگار متعال و داور كائنات حضرت آيتالله شاهرودي مقام معظم قوه قضائيه احتراماً با اهداء سلام و تحيت اينجانب ... همسر آقاي دكتر سيد عطاءالله مهاجراني هستم كه متأسفانه مورد ظلم و ستم از جانب ايشان قرار گرفتهام. لذا مشروح خواسته بحقم به پيوست اين عريضه تقديم ميگردد. از آن مقام معظم و عاليقدر كه از بزرگان حوزههاي علمي و اسلامي هستند، استدعا دارم دستور بفرماييد ضمن جلوگيري از نفوذ اشخاص در تغيير روند قضايي پروندههاي مطروحه نسبت به تسريع در كار و احقاق حقوق حقم اقدام نمايد. مضافاً نيز استدعا دارم از آنجايي كه نامبرده از مسوولان ردهبالاي نظام جمهوري اسلامي بوده ترتيبي اتخاذ فرماييد با رعايت كليه جوانبي كه صلاح ميدانيد توسط حضرتعالي يا به واسطه به وي تذكر داده شود رفع اين مشكل را قبل از مطرح شدن در اذهان عمومي به شكل خداپسندانه و عادلانه دور از جنجالهاي مختلف حل و فصل و اينجانب را كه هنوز هم قاطعانه قصد و تصميم به ادامه زندگي شرافتمندانه و بيآلايش با ايشان را دارم از بلاتكليفي خارج نمايد. قبلاً از عناياتي كه نسبت به اين دخترتان مبذول ميفرماييد كمال امتنان و تشكر را دارم. با احترام و سپاس فراوان امضا... شرح ماوقع از ابتدا تاكنون: اينجانب ... در سال 1379 طرح پيشنهادي پروژه دانشگاهم را براي حمايت مركز گفتوگوي تمدنها به آن مركز ارائه كردم و در سميناري شفاهاً براي آقاي دكتر مهاجراني طرحم را مطرح كردم و ايشان من را به مركز گفتوگوي تمدنها دعوت نمودند تا حضوراً با اينجانب در رابطه با پروژهام صحبت نمايند. بعد از مراجعه به دفتر ايشان با تأكيد فراوان پيشنهاد كردند عنوان مشاوره پروژهام را شخصاً به عهده بگيرند و با همكاري كانون پرورش فكري كودكان و آموزش و پرورش و ارشاد اسلامي و خود مركز گفتوگوي تمدنها طرحم اجرا شود. در جلسه دوم ايشان با اصرار از اينجانب پيشنهاد همكاري نزديك در مركز به عنوان كارشناس گروه هنر مطرح نمودند كه پس از آن در گروه هنر مركز مشغول به كار شدم. در مدت اشتغال در آن مركز مورد توجه ايشان بودم كه اين را دليل بر پشتكار خودم در كار ميديدم. بعد از مدتي عنوان دبيري گروه هنر را به من دادند. بعدها متوجه شدم كه توجه ايشان توجه پدري و در حالت همكاري اداري نميباشد. پروندههايي كه وي شخصاً به اينجانب براي رسيدگي ميدادند و تأكيد داشتند خودم بررسي كنم، در لابهلاي پروندهها شعرهايي بود كه با تاريخ و دست خط خودشان نوشته شده بود. من فكر ميكردم آنها همه در رابطه با كار ميباشد. بعدها متوجه شدم شعرها هيچ ارتباطي با كار ندارند. زيرا پس از مدتي ايشان با حالت زيركانه و مظلومانهاي به من گفتند كه از روز اول كه شما را ديدم، ديگر دلم مال خودم نيست و به شما علاقمند و شيفته شدهام و تحت تأثير متانت و نجابت شما قرار گرفتهام. من جا خوردم. هرگز چنين چيزي را تصور نميكردم. به وي گفتم آقاي مهاجراني من يك زن شوهردار هستم. ثانياً شما مرد متأهلي هستيد و با وجود موقعيت خاص اجتماعي كه داريد، اصلاً فكر نميكردم چنين افكاري و تصوراتي در ذهن شما كه فردي با مسؤوليت اجتماعي و سياسي بالا هستيد، باشد. ايشان در جواب گفتند من به شما علاقهمندم و نميدانستم شما شوهر داريد. مطرح كردم مگر شما در جريان پرونده اينجانب در مركز نميباشيد!؟ (قابل ذكر است اينجانب با همسر سابقم مدت طولاني اختلاف داشتم كه بر اين اساس، پرونده تقاضاي طلاق در دادگاه تبريز مطرح بود، ليكن مراتب پرونده طلاق را به كسي نگفته بودم و آن وقت هم نگفتم). با توجه به شرايط زندگي و اختلاف با همسر سابقم سعي كردم حتي از اشتغال در آن مركز كنارهگيري كنم. [ اما] با مخالفت شديد ايشان مواجه شدم ليكن به هر بهانه رفت و آمد به دفتر ايشان را براي امور اداري به حداقل رساندم. ولي ايشان در موضع مديريت من را به دفتر احضار ميكردند. بعد ازمدتي كه سير موفقيت اينجانب در پرونده مطروحه طلاق پيش آمده بود، مزاحمتهاي همسر سابقم در محل كارم باعث شد ايشان كاملاً در جريان زندگي و مشكلات زندگي من قرار گرفتند و با همكاري حراست مركز، سعي در رفع مزاحمتها و اذيت و آزار همسر سابقم درمحل كار شدند. وقتي متوجه شدند كه من مدتي است در شرف طلاق هستم، من را به دفتر شان ميخواستند و دل من را گرم به تصميم ميكردند. در صورتي كه من از سالها قبل تصميم به طلاق داشتم، ولي ايشان دل من را گرم به تصميمگيري جديتري ميكردند. حتي زندگي پسر بزرگ خودشان را كه قبلاً طلاق گرفته بود را براي من مثال ميزدند. بهرغم ظلم فراواني كه شوهر سابقم همواره برايم ايجاد و اجرا كرده بود از ابتدا نگراني از آينده، بعد از طلاق و تشديد مزاحمتهاي همسر سابقم را داشتم. ايشان به من قول دادند كه من شخصاً تو را حمايت ميكنم كه بتواني بر مشكلات فائق گردي. در صورتي كه تمام تشريفات قانوني طلاق به نفع اينجانب قبلاً فراهم شده و پس از مدتي رأي طلاق صادر گرديد. بعد از طلاق ايشان بلادرنگ از من خواستگاري كردند. من كه شكسته شده بودم خيلي ناراحت شدم و جواب رد دادم. اصرار و پافشاري و ابراز علاقه از جانب ايشان همچنان ادامه داشت. اين ابراز علاقه و توجه به حدي رسيد كه همكاران متوجه توجه بيش از حد ايشان به اينجانب شدند. شرايط موجود در جو اداره، من را آزار ميداد. وقتي به ايشان انتقال دادم، ايشان پيشنهاد دادند كه بهتر است روي پيشنهاد من جدي فكر كني تا مشكلات ديگر پيش نيايد. ميگفتند اصلاً با همه مطرح ميكنم كه به تو علاقه دارم و قصد دارم با تو ازدواج كنم! چندين بار به صورت اتفاقي حتي به منزل آمدند. مانده بودم چه عكسالعملي داشته باشم. در مقابل تعجب من اظهار ميداشت كه براي جلوگيري از جو اداره بهتر است صحبتهايي خارج از مركز با تو داشته باشم. ايشان هر باره با مخالفت من با ازدواج مواجه ميشد و تأكيد ميكرد كه پيشنهاد من را جدي بگير. براي پافشاري درخواست خود به تبريز منزل پدرم آمدند (توضيحات مفصل حضور ايشان در تبريز در پرونده مطروحه اينجانب در دادسراي ... و نزد آقاي ... موجود ميباشد). آقاي مهاجراني در جواب رد خواستگاري از من اصرار و پافشاري بيشتر مينمودند. تا زماني كه در تيرماه 1380 من به مدت يك شب بازداشت شدم. در آن زمان حتي فكر ميكردم كه اين بازداشت شايد به علت مخالفتم از جانب خود ايشان يا با توجه به جو اداره از طرف خانمشان اقدام شده باشد. من وقتي موضوع بازداشتم را با وي مطرح كردم. ايشان كاغذي را تحت عنوان صيغهنامه كه در آن مطالب از پيش نوشته شده و در رابطه با محرميت طرفين بود به من ارائه كردند. بعد از رد شديد من به پذيرفتن آن نوشته، ايشان گفتند كه نوشته همراهت باشد براي مصلحت كه اگر مجدداً چنين شرايطي پيش آمد آن را ارائه كن. تأكيد داشت در قبال آن، تو هيچ تعهد زوجيت نسبت به من نداري و فقط ورق كاغذي است كه بنابر مصلحت به همراه داري، چون نه صيغهاي خوانده شد و نه رابطه غير شرعي داشتيم. من آن را امضا نكردم. او مطرح كرد كه اين مشكل به خاطر من براي شما ايجاد شده صلاح است براي رفع مشكل ورق را امضاء كني. من نپذيرفتم و امضا نكردم. جو اداره بسيار بد و سنگين شده بود و از گوشه و كنار، مطالبي در رابطه با تهديد همسر ايشان به گوشم ميرسيد. ايشان همچنان اصرار به ازدواج داشت و قرار بود مجدد در نيمه شعبان سال 81 به طور جديتر با خانواده من با عزيمت به تبريز موضوع را تمام كند. ايشان ميگفت بيتو نميتوانم زندگي كنم. مراسم ازدواجمان را در ميدان آزادي ميگيريم و صندلي مدارس را جمع ميكنم. همه را دعوت ميكنم و با افتخار اعلام ميكنم كه تو همسر من هستي. شعرها همچنان در فضاي بسيار عاشقانه و به قول خودمان آسماني ادامه داشت و تعدادش به 200 غزل رسيده بود. همه در وصف من يا مخاطب به من بود. در مقابل علاقه و عشق زياد او نسبت به من، و چشماندازي از زندگي عالي مشتركي كه برايم ترسيم كرده بود و در شرايطي كه ايشان را فردي مومن و مورد تأييد نظام ميديدم، ترديدي در گفتههايش نداشتم. اين خصوصيات باعث باور و اعتمادم نسبت به او شده بود. رفته رفته پس از مدتها احساس علاقه و تمايل نسبت به ازدواج در من ايجاد شد و به ايشان در جواب چندين بار خواستگاريش جواب مثبت دادم و گفتم بايد با خانوادهام مشورت كنم. چون من يكبار در زندگي شكست خوردهام. موضوع را به طور مشروح با خانوادهام مطرح كردم. خانوادهام به شدت با اين وصلت مخالفت كردند كه چندين مرتبه دكتر مهاجراني تماس تلفني با خانوادهام داشتند. نهايتاً رضايت آنها را جلب كردند كه حضوراً و به طور مفصل با پدر و مادرم صحبت كنند. چندين بار طي جلساتي در مركز با پدرم و مادرم صحبت شد ولي خانوادهام همچنان مخالف بودند. ولي اصرار و پافشاري وي بر اين شد كه ايشان به تبريز بيايند و جديتر و قطعاً صحبت را براي ازدواج تمام كنند. ولي من تصميمم را گرفته بودم و قرار بر اين شده بود كه نيمه شعبان با حضور در تبريز و جلب رضايت خانواده، عقد براي ازدواج رسمي و دائمي انجام شود. در روز قبل از موعد مقرر، به مدت 36 روز بازداشت شدم و در فشار بازداشت موقت كه به عنوان رابطه نامشروع در معرض اتهام بودم، متأسفانه پيشنهاد با سوء نيت ايشان در رابطه با ارائه كاغذ عادي صيغه واهي را بنابر آن شرايط پذيرفتم. دلايل سوء نيت ايشان اين است كه اولاً حد صيغهاي جاري نشده بود. ثانياً تاريخ درج شده در صيغه از تاريخ اسفند 80 به مدت يك سال ذكر شده بود. در صورتي كه برگه كاغذ در تاريخ مرداد سال 81 بعد از بازداشت اول من نوشته شده بود كه بنده نپذيرفته بودم. قابل ذكر است نامه عادي تنظيم شده توسط وي دقيقاً گوياي تصور صيغه واهي در زمان عده اينجانب با همسر قبلم بوده است كه حين بازجويي در بازداشتگاه متوجه شدم. اكنون اين سؤال برايم مطرح است كه چرا و با چه قصد سوئي اصرار به پذيرفتن و امضاي آن كاغذ داشت؟!... بعد از آزاديام از زندان كه دليل بازداشتم مبهم بود ايشان در ملاقاتي كه با من داشتند مطرح كردند براي اينكه اين جريانات ادامه پيدا نكند و براي شما ديگر مشكلي به وجود نيايد شما بايد در رابطه با پيشنهادم كه مدتهاست بر آن اصرار دارم جديتر فكر كني و تصميم بگيري. در پي تأكيد و پيشنهاد مجدد ايشان خانوادهام را در جريان گذاشتم و در ملاقاتي كه در تهران پدر ومادرم با او داشتند، پدرم مؤكداً بعد از صحبتهاي دكتر كه موضوع ازدواج را مطرح كرده بود، گفتند: آقاي دكتر مهاجراني اگر بهخاطر مشكل پيش آمده قصد ازدواج با ... را داري من هرگز قبول نميكنم. تاوان مشكل پيش آمده را خودم با تمام مشكلاتش به دوش ميگيرم. ولي حاضر نيستم دخترم را از چاله به چاه بيندازم. اگر جدي قصد زندگي با دختر من را داري پا پيشبگذار. دل دختر من هنوز زخمي واقعه نافرجام زندگي قبلياش است. تو هنوز زندگي ديگري هم داري به جوانب اين قضيه فكر كردي؟ اگر توان ايجاد عدالت و مساوات و امنيت براي دخترم را داري و ميتواني زندگي عالي براي او بسازي و رضايت همسرت (همسر اولت) را جلب كني پا پيش بگذار. اگر درست فكر نكردي منصرف شو. دكتر در جواب، ميزان علاقهاش نسبت به من را گفت و مؤكداً گفت واقعه نافرجام نبوده، در زندگي هر كس پيش ميآيد و من كاملاً در جريان زندگياش هستم و قصد دارم كه تلخي زندگي قبلي ... را كه لطمه زيادي به او وارد كرده، جبران كنم. درباره برقراري مساوات و عدالت به تمام جوانب كار فكر كردم كه كاملاً در زندگي پياده خواهم كرد. او قسم خورد و به پدرم قول داد و گفت رضايت ... (همسر اول مهاجراني) را ميگيرم او در جريان تصميم ازدواج من است و كمي زمان لازم دارم. من هرگز بدون ... نميتوانم زندگي كنم. زندگي بدون ... برايم مفهوم ندارد و دليلش به تصميم مجدد بر اين ازدواج را علاقه زياد دانست به من و ديگر اينكه گفت من با ...(همسر اول) زيست ميكردم ولي با ... معناي زندگي را ميفهمم و زندگي ميكنم. ايشان خواست عاقدي به طور خصوصي عقد را جاري كند و ثبت با مراسمي در تبريز انجام شود. عقد دائم 3 دي 1381 با حضور والده اينجانب و عاقد با مهريه و شرايط مندرج در عقد نامه جاري شد. قابل ذكر است خانواده من مهريه و شرايط سخت قرار دادند كه اگر ترديد دارد و جدي نيست منحرف شود ايشان تمام موارد را پذيرفتند و صيغه عقد دائم انجام شد و تعدادي نيز عكس در مراسم گرفته شد كه ضميمه ميباشد. قرار بود بلافاصله عاقد مراحل لازم براي ثبت را انجام دهد تا در اسرع وقت ثبت شود. ولي 2 روز بعد از عقد ايشان از ثبت عقد منصرف شدند. شخصاً با عاقد تماس گرفتند و خواستند هيچ اقدام ديگري تا اطلاع بعدي ايشان انجام ندهند. از ما 2 ماه فرصت جهت ثبت خواسته بودند. 2 ماه 4 ماه شد و روابط زناشويي ما به صورت طبيعي ولي پنهان بود. در اين مدت عدم اقدام ايشان براي ثبت ما را واداشت تا با حضور در اراك خانواده پدري او را مطلع كرده و واسطه كنيم كه او را اخلاقاً ملزم به ثبت كنند كه متأسفانه در اراك با انكار شديد از جانب ايشان و تهديد به مرگ و زندان انداختن من و حتي خانوادهام و هتك حرمت از طرف خانم ... مواجه شديم. ايشان ادعا ميكرد كه حتي بازداشتهاي انجام شده كلاً توسط وي ايجاد شده و به همان سادگي خانواده من را نيز بازداشت ميكند و اين گفتهها از جانب ايشان با تجربه تلخ 36 روز بازداشت من، وحشت تكرار شرايط آن دوران، عدم اطمينان از امنيت جاني، روحي، فكري من و خانوادهام شده كه حتي ما از خريد روز مره و عادي عاجز كرده است. آقاي دكتر هم كه كاملاً منكر بودند كه اصلاً من به عنوان همسرش وجود دارم و ميگفتند كه هيچ نسبتي با ايشان ندارم و ما را متهم كرده بودند كه از جانب جايي براي خراب كردن موقعيت او و همسرش اين ادعا را داريم. آنها عكسهاي عقد را ترفندي كامپيوتري و سند عادي ازدواج را ساختگي اعلام ميكردند. حتي ميگفتند كه من مقطعي در شرايط روحي و احساسي خاص بودم و حالا منصرف شدم. او بدون در نظر گرفتن شرايط آبرويي من و خانوادهام نه تنها با احساس من بلكه با آبروي من مثل عروسكي كه مقطعي برايش جالب و دوست داشتني بودم برخورد ميكرد. آن هم با زندگي واقعي و جدي من و امثال من... ايشان قاطعانه منكر زوجيت ما هستند.ما ارديبهشت سال جاري به دادگاه خانواده مراجعه كرده و دادخواست ثبت واقعه ازدواج را تحت شماره پرونده ... مطرح است به دادگاه تقديم نموديم. بعد از اطلاع آنها از اين دادخواست، موانعي در روند پرونده ايجاد كردند از جمله: انصراف و استعفاء وكيل سابقم از پيگيري و تعقيب پرونده كه مجبور شدم مجدداً وكلاي جديدي انتخاب كنم. و همچنين با تأخير افتادن پاسخ نامهاي كه به عنوان نيابت قضايي احضار عاقد به عنوان شهود به دادگستري تبريز ارسال و وقت احتياطي به تاريخ 26/6/82 مشخص شده بود و تاكنون نيز از قرار اطلاع پيوست پرونده نشده است. (نامه از تبريز برگشت خورده ولي...) خوشبختانه بنا به درخواست مجدد وكلاي اينجانب، عاقد قبل از فرا رسيدن وقت احتياطي شخصاً به دادگاه دعوت و نسبت به تأييد جاري شدن عقد دائم با صداق و شروط ضمن عقد اقدام نمود ليكن مجدداً 2 مرحله وقت احتياطي مقرر شده و در جلسهاي هم كه با آقاي دكتر ... سرپرست مجتمع قضايي ... داشتيم باز تغييري در روند پرونده ايجاد نشد و به موارد جزئي ماهها پرونده به تأخير افتاد. آقاي ... جلساتي با خانم ... و آقاي مهاجراني داشتند. آخرين وقت اعلام شده براي 2 اسفند و قبل از پايان رسيدن وقت بعد از 10 ماه قاضي پرونده خانواده اعلام نمودند دادخواست از نظر شكلي رد است و بايد به طرفيت خانم اول هم دادخواست داده ميشد. با شرايط خاصي كه ايشان دارند موضوع همه جا زبانزد شده و آبروي من در اجتماع تحت الشعاع قرار گرفته. و در اين شرايط بسيار خاص، ثبت واقعه ازدواج و ترك انفاق شكايت كيفري نمودم. چون از جانب تهديدهاي خانم ... اصلاً احساس امنيت نميكردم و هر لحظه گمان ميكردم ممكن است تهديدها را عملي كند و خود دكتر نيز چندين بار گفته بود با رقيب خطرناكي طرف هستي، او خيلي بيرحم است حتي به راحتي ميتواند دستور قتل چندين نفر را صادر كند. مطرح كردن چندين بار اين مطلب باعث شد تا نسبت به عدم امنيت از جانب خانم ... نيز شكايتي بنويسم و اين پرونده تحت شماره ... در دادسراي ... توسط آقاي ... و آقاي ... پيگيري ميشود. بنابه درخواست دكتر مهاجراني در جلسهاي كه توسط مرجع قضايي در دفتر ... برگزار شد ايشان خواسته بودند جلسه بدون حضور وكلاي اينجانب برگزار شود. در آن جلسه بعد از مذاكرات فراوان و ساعتهاي طولاني صرف وقت دكتر مهاجراني مجدداً منكر زوجيت ما شد و خانم ... نيز منكر تهديدهاي مكرر خود شد. آنها ادعاي صوري بودن عقد و عكسهاي مجلس عقد را داشتند.بعد از بحث در اين مورد دكتر مهاجراني ادعا كردند كه اين عقد دائم نبوده و صيغه يكساله بوده و خانم ... نيز مدعي بودند كه براي نجات خانم ... رضايت دادم جلسه عقد صوري با عكسهاي صوري انجام شود تا مداركي براي دادگاه ... ايجاد شود. البته قابل ذكر است قبلاً نزد آقاي... در دادگاه ... اعلام كرده بودند كه من (اينجانب) عكسها را با كامپيوتر براي جو سازي عليه آنها ايجاد كردهام. ولي در آن جلسه در حضور آقاي ... دادستان محترم و آقاي ... و آقاي ... اعلام كردند با رضايت من عقد انجام شده و عكس گرفته شده. در پي آن جلسه بنابر اظهارات دادستان محترم قرار وثيقه (20 ميليون تومان براي آقاي مهاجراني و 10 ميليون تومان براي خانم ...) صادر شد و آنها پذيرفتند توسط بازپرس محترم شعبه ... سريعاً عاقد احضار شد و عاقد در محضر بازپرس مشروحاً در اظهارات خود صراحتاً ضمن تأكيد اجراي صيغه شرعي عقد دائم فيمابين دكتر سيدعطاءالله مهاجراني و اينجانب و همچنين تنظيم گواهي نكاحيه با رضايت كامل طرفين امضائات آقاي مهاجراني را نيز تأييد نمودند. صحت امضاء دكتر مهاجراني در عقد نامه توسط كارشناس منتخب بازپرس اعلام شد (گزارش كارشناس امضاء ضميمه ميباشد) نظريه كارشناس در تاريخ 22/10/82 به آقاي مهاجراني ابلاغ گرديد. ايشان پس از دريافت نظريه كارشناسي، مجدداً در خواست تشكيل جلسه بدون حضور وكلاي اينجانب در حضور دادستان محترم به من را نمودند. در آن جلسه ضمن اعتراف و اقرار به صحت نكاح دائم و تأييد امضائات خود اعلام نمود من حاضرم با ايشان به طور مسالمت آميز صلح نمايم و پيشنهاد پرداخت مبلغ 50 ميليون تومان به صورت نقدي و غير نقدي (خريد منزل مسكوني و ايجاد شرايط مناسب و پرداخت هزينههاي تحصيل تا مقطع دكتري در خارج از كشور) را نمودند. كه در مقابل اظهار نمودم من ادامه زندگي مشترك و طبيعي همانطوري كه برايم در طي اين مدت ترسيم كرده را به هيچ وجه با منزل و يا هر موقعيت ديگري عوض نميكنم. اين پيشنهاد بيشرمانهاي بود براي من كه خالصانه براي زندگي جدي تن به اين ازدواج دادهام. ايشان بعد از رد جدي من نسبت به اين پيشنهاد ننگين و ناراحتيم در قبال آن گفتند من ترا دوست دارم و ميخواهم با تو زندگي كنم. شرايط را هموار خواهم كرد و در اسرع وقت (تا آخر همان هفته 29/10) اقدام به ثبت واقعه ازدواج خواهم كرد. تا به طور آزمايشي براي يك سال زندگي كنيم با اين شرايط كه تعهد دهم كه بعد از آن طلاق بگيرم!!...) كه شرط را نپذيرفتم. بعد از آن جلسه تا اين لحظه اقدامي براي ثبت و شروع زندگي مشترك انجام نداده است. و در مقابل درخواست تغيير مهريه مندرج در عقد نامه را كرده است!... اكنون از آن مقام معظم و عاليقدر كه از بزرگان حوزههاي اسلامي هستيد استدعا دارم دستور فرماييد ضمن جلوگيري از نفوذ اشخاص در تغيير روند قضايي پروندههاي مطروحه نسبت به تسريح دركار نيز اقدام نمايند. از طرفي نظر به اينكه آقاي دكتر مهاجراني گذشته از رابطه غير اخلاقي كه با اينجانب معمول داشته و اينجانب را ابتدا در معرض تهمتهاي ناروا قرار داده همچنين حيثيت و آبرو و آسايش و آرامش خانوادگي اينجانب را به شدت به خطر انداخته است ايشان با عدم پذيرش ثبت واقعه ازدواج و امتناع از وظايف همسري (ترك انفاق و امتناع از وضايف معمول زندگي زناشويي) شرايط سخت زندگي را برايم ايجاد كرده است. بدين شرح كه: به بازي گرفتن حيثيت خانوادگي و اجتماعي اينجانب عدم ثبت واقعه ازدواج عدم ايفاء وظايف همسري انكار زوجيت بعد از علني شدن موضوع ازدواج تهمت و بازي با آبروي اينجانب به منظور دفاع از خود فريب در امر ازدواج در شرايط اول خواستگاري و انعكاس وضعيتي كه قصد ازدواج و زندگي دائم با اينجانب دارد و ابراز وفاداري در حديكه بيان نمودند بدون من نميتوانند لحظهاي زنده بمانند و بدون من به ادامه زندگي فكر نميكند. پس از تقويم دادخواست و اعلام شكايت كيفري پيشنهد طلاق با دريافت يك صد ميليون تومان كه 50 ميليون به صورت آپارتمان و 50 ميليون بورس ادامه تحصيل تا مقطع دكتري و تأمين شغلي) تهديد جاني و عدم امنيتي از طرف خانم ... و حمايت و مشاركت آقاي مهاجراني براي ايجاد فضاها و جريانات پيش آمده. ايشان هنوز هم به عنوان يكي از مسوولان رده بالاي نظام اسلامي ميباشد. اينجانب استدعا دارم: توسط حضرتعالي يا به واسطه به وي تذكر داده شود كه اين مشكل را قبل از مطرح شدن در اذهان عمومي به شكل خدا پسندانه و عادلانه حل و فصل نمايند. و اينجانب را كه هنوز هم قاطعانه قصد ادامه زندگي با ايشان را دارم از بلاتكليفي خارج نمايد. ضمن رعايت انصاف و عدالت ترتيبي اتخاذ فرمايند كه روند رسيدگي قضايي پرونده بر اساس موازين قانوني طي شده و از نفوذ اشخاص جلوگيري شود تا اينجانب به حقوق حقه خود برسم. دادخواست تقديمي ثبت و اقدام ازداج به طرفيت آقاي دكتر مهاجراني تهيه گرديده است و بر اساس قوانين موضوعه ميباشد كه متأسفانه ... عليرغم گذشت 10 ماه پس از احضار عاقد و اخذ اظهارات ايشان و انجام تحقيقات لازم بدون رعايت تشريفات قانوني به صرف اينكه همسر اول دكتر را طرفيت دعوي قرار ندادهام دادخواست را از نظر شكلي رد كرده است كه تقاضاي عاجزانه دارم نسبت به بررسي تخلفات انجام شده دستور لازم را مبذول فرماييد. با احترام فراوان ... انتهاي پيام/
نظرات شما عزیزان:
|